بی نشانه
یه چیزیه که اول همه ی قصه ها هست ولی ما آخر راه تازه بهش میرسیم !اینکه ؛غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود ... فراموش نکنیم که این واقعیت ته ته سرنوشت همه مون وجود داره! آدما عزیز میشن برات ولی همراه همیشگی نه!عاشق میشن باهات ولی یه جای قصه کم میارن،میگن جون میدن برات میگی جون میدی براشون ولی پاش که برسه از جون عزیزتر نیست برامون!هم بچه میشی هم پدر و مادر اما هیچ جای دنیا نه فرزندی تا آخر مونده برا پدر مادر و نه پدر و مادر تا همیشه با جیگر گوشه شون موندن ،حتی مادر هم که باشی حتی پدر هم که باشی یه جایی خودت توی اولویت قرار میگیری .اونجایی که برات اهمیت نداره که بچه ات کجای دنیا و پیش کی حالش خوبه ،اونجایی که به خاطر دل خودت می خوای پیش خودت نگهش داری...ممکنه دوست داشته باشی و دوستت داشته باشن ولی صمیمی ترین دوستت یه جایی بهت نارو می زنه ،اصلا یه جایی مجبور میشه ترکت کنه... هیچ جای دنیا هیچ کی برا هیچ کی نمونده جز خدایی که تا ته همه ماجراها هست حتی توی اون لحظه هایی که به شدت فراموشش کردیم توی لحظه هایی که آخرش فهمیدیم غیر از خدای مهربون هیچ کس باهامون نبوده!!!